اول خودم میگم سلام
تنها بهونه واسه ی نفس کشیدن هنوزم پر میکشه دل برای به تو رسیدن واسه ی جواب نامت می دونم که خیلی دیره بذار به حساب غربت نکنه دلت بگیره عزیزم بگو ببینم که چه رنگه روزگارت خیلی دوست دارم تو مهتاب بشینیم کنارت سر تو مهربونی بذاری به روی شونم تو فقط واسم دعا کن آخه دنبال بهونم حالم رو اگه بپرسی خوبه تعریفی نداره چون بلاتکلیفه عاشق آخه تکلیفی نداره نکنه ازم برنجی تشنه هم تشنه ی بارون چه قدر از دریا ما دوریم بیگناهیم هر دو تامون بد جوری به هم میریزه من وگاهی اتفاقی تو اگه نباشی از من نمیمونه چیزی باقی میدونی که دست من نیست بازیای سرنوشته رو قشنگا خط کشیده زشتا رو برام نوشته باز که ابری شد نگاهت بغضتم واسم عزیزه اما اشکات رو نگه دار نذار اینجوری بریزه من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد باقیش وبگم میبینی گریه هات کلی حروم شد حال من خیلی عجیبه دوست دارم پیشم بشینی من نگاهت کنم تو تو چشام عشق رو ببینی یادته من وتو داشتیم ساده زندگی میکردیم از همین چشمه ی شفاف رفع تشنگی میکردیم بد جوری دیوونتم من فکرنکن این اعترافه همیشه نبودن تو کرده این دل و کلافه
میدونم دوسم نداری مث روزهای گذشته من خودم تو چشات خوندم که یکی دیگه را دوست داری.
hischat |