چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها افراد زیادی اونجا نبودن، ۳ نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود.
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و …
گرگها این روزها دیگر شکار نمیروند،
بلکه دل به نی چوپان سپرده اند و گریه میکنند
با گرگها گشتیم، با ببرها خوردیم، با شیرها نعره کشیدیم
و شب با کفتارها دربیابان خوابیدیم؛
ولی افسوس که عاقبت، خود، شکار خرگوشها شدیم !
نگویید خوب است با همه فرق میکند،
باور کنید فرق نمیکند
در بهترین حالتش بازیگر خوبیست
در روزگار بدی زندگی میکنیم
انتظار ماندن از آدمهای این روزگار
مثل انتظار اهلی شدن گرگ است !
شیرها ادعا میکنند سلطان جنگلند!
ببر را قوی ترین حیوان دنیا میدانند!
اما خنده ام میگیرد وقتی میبینم
به دستور یک انســـان در سیرک بالا و پایین میپرند!
ولی گرگ رام نمیشد!
برای کسی عوض نمیشود و …
همه میدانند بازی کردن با گرگ حکمش مرگ است
hischat |