به نام آنکه با تو بودن را در کانون عشقم حک کرد تو چشم تو یه حادثه است که از ستاره سر تره.نجابتی تو چشماته که آبرومو میخره خاطره هام مال خودم تموم شعرام مال تو اگه بری تو قصه ها بازم میام سراغ تو واسه چشمات پر شعرم.تو دلیل قصه هامی هر نفس هم نفس تو مثه غم توی صدامی نازکم از تو نوشتم گل من ترانه ای تو مثه تنهایی عاشق پر عاشقه ای تو منو ببر به شعر عشق گلایه ها رو خط بزن تو آرزوی اخری اگر پر از مصیبتی اما تو هدیه کن به من که ابرومو میخری یه نیمه جون زخمی ام بیا بیا نفس بده نفس تویی هوا تویی.داغ چشاتو واکن وستاره هامو پس بده که مالک صدام تویی.پاییز را فراموش کن وبه بهار بیاندیش چون هیچگاه خزان زندگی ما را فرانخواهد رسید و من وتوهمیشه در بهار زندگی خواهیم کرد من پاییز زمان را برای تو تبدیل به بهار خواهم کرد.اگر بدانم که همیشه در کنارم می مانی...
hischat |